شهدا شرمنده ایم

ساخت وبلاگ

یه شیمیایی جنگ یه نوساتالوژی دور

یه خسته از همه یه دنیای بی غرور

نفست سنگین شده هنوز مونده کم نیار

با چشم بسته میکنه خاطراتو مرور

غلمم میخوا مذاکراتو با جنگ شروع کنه

نفس بکش حاجی تازه جنگ شروع شده

نفس بکش حاجی کلاغا خیلی وقته رفتن

بالا سرتو نگاه کن هنوز لاشخوراشون هستن

نه دهلیز وسطه نه دهلاویه حاجی

دلا سنگ شده تنگه ی هرمزا رو بستن

راستی ماهواره هم داریم دیدی چه خبره اوضاع

فیلمای ترکیه ای شده وصف حال منو شما

دیگه گلی نمیبینی چه برسه پروانه

مردم اسطورشون جای کوروش خرم سلطانه

راستی اعتقادا چی شد بزن یه کانال دیگه

یکی اونور آب از حال منو شما میگه

ببین فرهنگمون خط مقدمم رد کرد

نفس بکش حاجی پوتینا اینجا پره ریگه

کپسول اکسیژنو بزن اینجا سرب داره هواش

خبر اختلاسا میاد با بازتاب یواش

نسفت حقه حاجی درداتو میدونم به مولا

شبای عملیات کجا اینجا مشکوکه شباش

حال و هوای اینروزا بوی شلمچه نمیده

کبری دافی شده حاجی فکر تصمیم نباش!

راستی حاجی عراقیا با ما برادر شدن

یه سری میرن اونجا امنیتو فراهم کنن

با کیا جنگیدیم جنگ برادر کشی بود

فکرکنم زیادری درگیر سیاست شدم

اصن به من چه حاجی میگن کارم حرومیه

حاجی به من میگی حلال و حروممون چیه

وقتی همه چی سیاهه میشه خوبیو کجا دید

حاجی رفتی بیرون تا حالا موندی تو ترافیک

از اون ترافیکا که همتم صداش در اومده

جای گل لاله تو باغچه ها گراس در اومده

هرکی درگیر یه چیزه ماها از کجا در اومدیم

نقلا رو زمین پاشیدنا پشت بوم رو جارو زدیم

حاجی ببخشیدا چاییمون تلخه دم نمیشه

حاجی ببین خرابه ها دیگه ارگ بم نمیشه

شبای عملیات ناله ها از سر هوسه

افکار مریضشون درمون این درد من نمیشه

به باکریمون بگو دیگه باکره نداریم

واسه مرده ها هم حوصله ی فاتحه نداریم

اینجا هرکی برنده شه فحش ناموس میخوره

حاجی تا آخر زمون دیگه فاصله نداریم

نفس بکش حاجی که ازون روزامون جدایی

رفیقت پول تو جیبته ما از کدوم خداییم

همه سردرگمیم وقتی مردونگی مرده

نفس بکش حاجی تا شاید بدونیم کجاییم

همون عراقیا با ما الان برادر شدن

نفس بکش حاجی پوتینا اینجا پُره ریگه

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 132 تاريخ : چهارشنبه 19 فروردين 1394 ساعت: 11:17

چه کسی معنی تاول ها و درد های ناگفته ی جانبازان اعصاب و روان  را درک میکند؟؟؟!!!  
گوش کنید به درد  دلش که چه می گوید این  فرزند جانباز : شبها تا صبح  را  کنار  تخت بابا می نشستم تا
اکسیژنش را چک کنم.بارها به صورتش نگاه میکردم  تا ببینم نفس میکشد ؟ تمام طراوت جوانیم را صرف
سرفه ها و نفسهای بریده و خس خس بابا کردم .  چه شبها که نخوابیدم چون بابا  نمیخوابید. وای وقتی که
تاولها بیرون میزد. وای از وقتی که تاولهای بابا خونی و عفونی میشد.

وای از  وقتی که بابا سرفه های خونی میکرد . وای از وقتی که  جسم بابا را با جسم دخترانه خود به دوش
میکشیدم.من زیر بغل بابا را می گرفتم زیر بغل مردی را که زیر بغل ایران را گرفت . در حالی بابا به کمک
دخترش محتاج  بود که کسی کمکش نکرد.مردی که روزی شانه های ستبرش ایران را به دوش می کشید.
اما بابا بعد از جنگ به هر کمکی نیاز داشت . روزی به او گفتم بابا جونم چرا دنبال درصد جانبازی نمیری؟
گفت دخترم الحمدلله که من نیاز مالی به بنیاد شهید و جانبازان ندارم،بگذار هزینه به دیگران تعلق یابد.من
اصرار کردم به بابا که تو جانباز محسوب نمیشوی و بابا با اصرار من به بنیاد رفت. ای کاش هرگز به بابا
اصرارنمیکردم... بابا رفت و آنچه از انواع تحقیر و توهین بود پس از گرفتن درصد جانبازی شنید.

فقط دوستان عزیز میخوام چند جمله در مورد این متن بگم.این رسمش نیستا این مردهای بزرگ آسمونی برای ما رفتند و جنگیدند تا من و تو در آرامش زندگی کنیم تا دست تجاوزگرانه ی اجنبی به ناموس من و توی نوعی نرسه. حالا جوابشون رو با نیش و کنایه و توهین میدی؟؟؟بشین فکر کن ببین جواب این عزیزا رو که از جونشون گذشتند تا من و تو در آسایش باشیم رو تا حالا درست دادی؟؟؟

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 253 تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 ساعت: 19:26


کاش از ما نپرسند!

ای کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کرده ایم؟!

از این سوال سخت شرم دارم. از اینکه اینقدر رفاه زده ام.

از صدای خواب آلوده ام شرم دارم.

اصلاً مگر صدای خواب آلود من به گوش کسی خواهد رسید.

و می دانم که اگر امروز با جماعت شهدا مواجه شوم همان کلام نورانی

 امیرالمومنین علیه السلام را خواهم شنید؛ آنجا که به مردم دنیا طلب کوفه فرمودند: 


سوگند! اگر ما هم مثل شما (راحت طلب) بودیم،عمود دین برپا نمی شد.درخت 

اسلام خوش شاخ و برگ و خوش قد و قامت نمی شد. به خدا قسم از این به بعد 

خون خواهید خورد و... ( نهج البلاغه / خطبه ۵۶)


می دانم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت: 

اگر ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم،امروز نهال انقلاب به

 این شجره طیبه ، تبدیل نمی شد. شجره ی زیبایی که اصل آن ثابت و شاخ و برگ 

آن در آسمان هاست. 


اما احساس می کنم باید باز خوانی دوباره ای از فرهنگ جهاد و شهادت داشته 

 

باشیم تا خود را به راه و رسم مسافران ملکوت نزدیکتر نماییم.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 145 تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 ساعت: 19:17

بصیرت یعنی بدانیم شمری که سر امام حسین را برید همان جانباز جنگ صفین است که تا مرز شهادت پیش رفت.

این را به جانبازانی میگویم که بعد از جنگ به مقاماتی رسیدند بدانید کار شما مثل کار شمر است با  سید الشهدا(ع) است چرا که خودتان را گم کرده اید و این را هم بدانید که شما روزی همسنگر همین جانبازانی بودید که فراموش شدند پس شما با اینان تفاوتی ندارید...

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 170 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 15:11

ای بزرگان چرا یادی از شهدا و جانبازان نمیکنید فکر نکنید که اگه کوچه ای به اسمشون کردین یا اینکه گوشه ی قبرستون قبری بهشون دادین یادشون کردین نه فقط داغ دلشونو تازه کردین.

شما دارین به زخم جانبازان شیمیایی نمک میپاشین. لابد تجربه کردین که وقتی نمک به زخم میخوره چه سوزشی داره؟؟

بگذارید جانبازان حرف دلشان را بزنند بگذارید از نفس های نیمه اشان، از نفس های آلوده به شیمیاییشان حرف های پاک و حقیقت بیرون بیایید  چرا که حرفای اینها حرف دل شهیدان هست.

 

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : وبلاگ,شهدا شرمنده ایم,جانباز,بزرگان,شیمیایی, نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 200 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 14:25

آدم وقتی میخواد نامه ای برای کسی یا کسائی  بنویسه تمام دل خوشیش اینه که زودتر نامه به دست گیرنده برسه و جواب نامه رو بده ؛ حالا من نمیدونم این نامه به دست کی میرسه ؟ نمیدونم کسی نامه رو میخونه یا نه؟ولی من منتظر جوابم به نام خدای شهدای گمنام سلام شهید ؛ سلام برادر ؛ سلام سفر کرده ؛ سلام گمنام ( من به کی باید سلام کنم؟) به رسم هر نامه فکر کنم اول باید شمارو از حال و هوای خودمون و چیزهایی که به رسم امانت بهمون سپردین و رفتین با خبر کنم ؛ هرچند شما خود گواه تر از مائین!>اینجا خبری نیست جزء اینکه همه سالهاست ادعا میکنند که شرمنده شما هستند و جالبتر اینکه نمیدونم چرا هر روز به این شرمندگیشون افزوده میشه به جای اینکه کمترش کنند و هی نخواند این جمله تکراری رو بگند

 

اینجا خبری نیست جز اینکه خونه حاجی بود که موقع شهادتش سپرد این باشه واسه جلسات بچه های جبهه و جنگ و جلسات معنوی و هر هفته چند شب بچه ها اونجا جمع میشدند ؛ چند وقت پیش وراث گرفتند و جزو ساختمان بقل که داره پاساژ میشه انداختند تا نان شبه حلال به دست بیارند

اینجا خبری نیست جز اینکه هی فکر میکنم شما بی معرفتی کردین و مارو تنها گذاشتین یا ما بی معرفتی میکنیم و سراغی از شما نمیگیریم.

اینجا خبری نیست جز اینکه ما هر روز داریم به زخم و تاولهای جانبازهای شیمیایی نمک میزنیم ؛ لابد تجربه کردین که وقتی نمک به زخم میخوره چه سوزشی داره!!!

اینجا خبری نیست جز اینکه داره یادمون میره مزار باکری کجاست ؛ داره یادمون میره وصیت خرازی و همت چی بود ؛ اسمهاتون اگه سر کوچه ها نبود و برای آدرس پستی نمیخواستیم شاید یادمون میرفت ؛ داره یادمون میره چرا بعضی ها میخواستند موقع عملیات نوشته سربندشون یا زهرا (سلام الله علیها) باشه؟

اینجا خبری نیست جز اینکه………………………………………؟؟

اگه بخوام بنویسم حالا حالاها باید بنویسم ولی چه کنم که دیگه طاقت نوشتن این جور چیزارو ندارم،خیلی دلم میخواست نامه ای که مینویسم شاد و روحیه بخش باشه ؛ خیلی دلم میخواست بهتون بگم که امانت هایی که بهمون سپردین صحیح و سالمند ولی چه کنم که نه خیلی اهل دروغ گفتن هستم و نه میشه به شهدا دروغ گفت، راستی اگه خواستی جواب نامه رو بدی باهاش چند ماسک هم بفرست اینجا هواش خیلی سمی و غبار آلوده !!!

ولی هنوز امیدواریم به اینکه  : گرچه رفتند ولی قافله راهش برجاست

...

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : شهدا,جانباز,شرمنده,نامه,نامه اي به شهدا,زخم دل, نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 218 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 14:37

صدای آهنگ های بندری آنقدر بلند است که فریاد ” حاج همت ” لای نیزارهای اروند جا می ما ند و به گوش نمی رسد.

بر دیوارها روی پوستر شهید ، عکس مرد هفتاد ساله می چسبانند و نام شهید را از کوچه ها برداشته و نام سوسن و زنبق می گذارند. غیرت یک شبه از جیب مرد ها می افتد توی لجنزار غفلت و گم می شود. مرد ها توی چراگاه های خیابان راه می افتند گناه می چرانند. زنها مثل دست فروشی ها می ایستند کنار خیابان و از روسری های پر زرق و برقشان ، رشته های جهنم شعله می کشد. آنها افتخار می کنند که بچه هایشان ” همبرگر ” را درست تلفظ می کنند و به پیتزا علاقه پیدا کرده ا ند. آنها که می نشینند ” باغ گیلاس ” و “خانه ی سبز ” را با کیف تماشا می کنند و برای سیلی خوردن پسر دزد همسایه ی ” آپارتمان ” گریه می کنند و قربان صدقه ی فلان قاچاقچی ” آینه ی عبرت ” می روند، دیگر وقت ندارند که به سیلی خوردن حضرت زهرا (سلام الله علیه) فکر کنند و خون دل خوردن های امام امت را بشناسند و کتابهای شهید مطهری را بخوانند . آنها می خواهند خوش باشند و زندگی خودشان را بکنند. کاش مرد ها که غیرتشان را گم کرده اند ، به اندازه ی کوپن مرغشان برای پیدا کردنش به دست و پا می افتادند. مردم به استراحت پس از جنگ پرداخته اند. انصافها چرت می زند و تابوت عاطفه بر زمین مانده است. کاش قحطی عفت تمام می شد! کاش عملیات چریکی چمران تمام نمی شد و کاش طنین صدای ” شهید آوینی ” را با صدای نکره ی ” مایکل جکسون ” عوض نمی کردیم. کاش از بوی گلاب بیشتر از ادکلن چارلی خوشمان می آمد.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 189 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 14:42

محرم آمدو همه جا سیاه پوش شد ولی محرم سیاه نیست و پر از روشنی است چه بسا در این ماه دلهایی روشن می شود و چه قلبهایی پاک میشوند.

با آمدن محرم پرچم های سیاه به در و دیوار میزنند ولی رنگ اینها سیاه نیست بلکه روشنی خاص خود را دارد 

ان شاالله ما هم بتوانیم محرم را روشن ببینیم.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 234 تاريخ : شنبه 3 آبان 1393 ساعت: 11:03

((بعضی از ما باید بریم بعضی از ما باید بمونن تا آینده شهید نشه.))

این جمله رو گفتم تا جانبازانی که بعضی وقتا ناراحت هستند که چرا اون ها شهید نشدند وبه ملکوت نرفتند بهشون با احترام میگ که شما رو خدا زنده نگه داشته تا آینده بمونه.

گریزی میزنم به گذشته که تو ماجرای عظیم کربلا مختار سقفی نتونست شرکت کنه و ناراحت بود ولی این حکمت خدا بود تا مومنان بی منتقم نمانند و انتقام خون حسین ابن علی(ع)گرفته بشه.

متاسفانه عده ای حسن القضا را دیده اند و عده ای قصرها رو بلعیده اند. آنهایی که قصر ها را بلعیده اید شما چه میدانید سقوط پاوه را عاصمی را باکری را. باشما هستم غنیمت خوار ها باز دنیا کاسه خمر شما بازهم شیطان عمر کننده ی شما.

رویم به کسی و اشخاص خاصی نیست رو به آنهایی دارم که زحمات جانباز را فراموش کرده اند.

 

 

 

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 200 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 16:02

میدونید وقتی یکی نفسشو هدیه میکنه یعنی چی؟ نمیخوام قصه بگم میخوام حقیقت رو بگم اونایی که نفسشونو دادن و سندش به نام جانبازان بود ولی متاسفانه دیگران جام قهرمانی رو بالای سر بردند.

همه ی اونایی که نفسشونو دادن برای اینکه امثال جوانان امروزی ما نفس بکشن.

حالا چرا قدر اونارو نمیدونیم و فراموششون کردیم همونایی که بخاطر بعضی ها ماسکشونو بر میداشتن و به دیگری میدادن وجود اونها آلوده شد تا ما ها الان بتونیم پاک و راحت زندگی کنیم ونفس بکشیم.

کمی فکرکنیم شاید...

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 193 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 16:03