کاش...

ساخت وبلاگ

صدای آهنگ های بندری آنقدر بلند است که فریاد ” حاج همت ” لای نیزارهای اروند جا می ما ند و به گوش نمی رسد.

بر دیوارها روی پوستر شهید ، عکس مرد هفتاد ساله می چسبانند و نام شهید را از کوچه ها برداشته و نام سوسن و زنبق می گذارند. غیرت یک شبه از جیب مرد ها می افتد توی لجنزار غفلت و گم می شود. مرد ها توی چراگاه های خیابان راه می افتند گناه می چرانند. زنها مثل دست فروشی ها می ایستند کنار خیابان و از روسری های پر زرق و برقشان ، رشته های جهنم شعله می کشد. آنها افتخار می کنند که بچه هایشان ” همبرگر ” را درست تلفظ می کنند و به پیتزا علاقه پیدا کرده ا ند. آنها که می نشینند ” باغ گیلاس ” و “خانه ی سبز ” را با کیف تماشا می کنند و برای سیلی خوردن پسر دزد همسایه ی ” آپارتمان ” گریه می کنند و قربان صدقه ی فلان قاچاقچی ” آینه ی عبرت ” می روند، دیگر وقت ندارند که به سیلی خوردن حضرت زهرا (سلام الله علیه) فکر کنند و خون دل خوردن های امام امت را بشناسند و کتابهای شهید مطهری را بخوانند . آنها می خواهند خوش باشند و زندگی خودشان را بکنند. کاش مرد ها که غیرتشان را گم کرده اند ، به اندازه ی کوپن مرغشان برای پیدا کردنش به دست و پا می افتادند. مردم به استراحت پس از جنگ پرداخته اند. انصافها چرت می زند و تابوت عاطفه بر زمین مانده است. کاش قحطی عفت تمام می شد! کاش عملیات چریکی چمران تمام نمی شد و کاش طنین صدای ” شهید آوینی ” را با صدای نکره ی ” مایکل جکسون ” عوض نمی کردیم. کاش از بوی گلاب بیشتر از ادکلن چارلی خوشمان می آمد.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 190 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 14:42